قطعنامه امروز شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی مقطع مهمی را در روند جدل دیپلماتیک طولانی پایتختهای غربی و تهران بر سر موضوع هستهای رقم میزند. در حالی که این قطعنامه با حمایت ایالات متحده و سه کشور اروپایی (فرانسه، آلمان و بریتانیا) به تصویب رسید، تهران آن را نه یک یافته فنی، بلکه ادامه یک کارزار فشار با انگیزه سیاسی میداند که به اعتقاد ایران، به طور مداوم تلاشهای دیپلماتیک را تضعیف کرده و به تشدید تنش دامن زده است. پاسخ فوری و حسابشده ایران، یعنی گسترش توانمندیهای هستهای خود در محلهایی امن، بر منطق راهبردیای تأکید دارد که حاصل پدیدهای است که از دیدگاه تهران، عدم پایبندی غرب و شکست رویکردهای دیپلماتیک بوده است.
تفسیر قطعنامه: مانوری سیاسی، نه ضرورتی فنی
از منظر ایران، این قطعنامه یک «رویداد تکراری» و تاکتیکی آشنا در جعبه ابزار غرب است که فشار سیاسی را بر گفتگوی فنی واقعی ترجیح میدهد. مقامات در تهران معتقدند که استناد به مسائل حلنشده، که برخی از آنها به پیش از توافق جامع اقدام مشترک (برجام) در سال ۲۰۱۵ بازمیگردد، بهانهای برای سیاسی کردن فعالیت آژانس است. تمرکز قطعنامه بر «قصورهای» ادعایی ایران در «عمل به تعهدات خود» و «ناتوانی آژانس در ارائه تضمین» مبنی بر صلحآمیز بودن برنامه هستهای، نه به عنوان یک یافته بیطرفانه، بلکه به عنوان چارچوببندیای برای توجیه فشار بیشتر تلقی میشود.
وزارت امور خارجه و سازمان انرژی اتمی ایران به سرعت این قطعنامه را به عنوان اقدامی «با انگیزه سیاسی» و «فاقد هرگونه مبنای فنی و حقوقی» رد کردند. این موضع نشأت گرفته از این باور است که هدف اصلی، حلوفصل مسائل پادمانی باقیمانده نیست، بلکه ایجاد اهرم فشار و مجازات ایران برای پیشرفتهای هستهایاش است؛ پیشرفتهایی که تهران تأکید دارد با سیاستهای شکستخورده غرب تقویت شده است.
پاسخ راهبردی: تشدید حسابشده برای بازدارندگی
واکنش ایران نه آنی و تکانشی بود و نه صرفاً نمادین. اعلام تأسیس یک مرکز غنیسازی جدید و امن و جایگزینی سانتریفیوژهای نسل اول IR-1 در تأسیسات زیرزمینی و به شدت حفاظتشده فردو با ماشینهای پیشرفته IR-6، گامهایی فنی و قابل توجه هستند. این اقدام، یک سیگنال حسابشده از توانایی و عزم ایران است.
انتخاب فردو از نظر راهبردی بسیار حیاتی است. موقعیت آن در اعماق زمین، این تأسیسات را تا حد زیادی در برابر حملات نظامی نفوذناپذیر میسازد و آن را به سنگری امن برای پیشرفتهترین فناوری هستهای ایران تبدیل میکند. با ارتقاء توانمندیها در این سایت، ایران تنها ظرفیت غنیسازی خود را افزایش نمیدهد؛ بلکه در حال تقویت بازدارندگی راهبردی خود است. این اقدام از سوی تهران به عنوان یک اقدام دفاعی ضروری و پیامد مستقیم فضایی دیپلماتیک تلقی میشود که در آن، حقوق و امنیت ایران تنها با تکیه بر توافقها تضمین نمیشود.
چارچوب حقوقی و دیپلماتیک: توجیه اقدامات از طریق برجام
برای درک موضع ایران، تفسیر آن از خود برجام امری کلیدی است. تهران معتقد است که پیشرفتهای هستهای آن از سال ۲۰۱۹ به این سو، نقض تعهدات نیست، بلکه «اقدامات جبرانی» مشروع ذیل بندهای ۲۶ و ۳۶ این توافق است. این بندها به ایران اجازه میدهند تا در صورت عدم اجرای تعهدات توسط دیگر طرفها، اجرای تعهدات خود را به طور کلی یا جزئی متوقف کند.
مقامات ایرانی استدلال میکنند که خروج آمریکا در سال ۲۰۱۸ و ناکامی متعاقب سه کشور اروپایی در ارائه منافع اقتصادی وعده داده شده، که ناکارآمدی مکانیسمهایی مانند اینستکس و عدم اجرای تعهدات «روز انتقال» در اکتبر ۲۰۲۳ گواه آن است، نقض بنیادین توافق بوده است. از این منظر، تصمیم ایران برای کاهش تعهدات خود، اعمال مشروع حقوقش ذیل برجام بود که تنها پس از یک سال «صبر راهبردی» و عدم مشاهده منافع اقتصادی ملموس اتخاذ شد. این چارچوب حقوقی، گسترش برنامه هستهای ایران را از اقدامی سرکشانه، به پاسخی مبتنی بر قوانین در برابر عدم پایبندی طرف مقابل بازتعریف میکند.
توانایی هستهای به عنوان اهرم راهبردی در دوران پسا برجام
کارزار فشار پایدار، یک درس راهبردی کلیدی را در تهران تثبیت کرده است: توافقهای دیپلماتیک بدون مکانیسمهای اجرایی قوی، غیرقابل اعتماد هستند، در حالی که توانمندیهای فنی بومی، بازدارندگی ملموس و اهرم مذاکراتی حیاتی را فراهم میکنند. بنابراین، برنامه هستهای ایران به یک دارایی راهبردی تبدیل شده که «توان گریز» آن، دینامیک قدرت منطقهای را اساساً تغییر داده و سپری قدرتمند در برابر تهدیدات نظامی ایجاد کرده است.
علاوه بر این، ایران به تهدید فعالسازی «مکانیسم ماشه» با درجهای از تردید راهبردی مینگرد. در حالی که سه کشور اروپایی ممکن است آن را به عنوان آخرین ابزار معرفی کنند، اختیار قانونی برای فعالسازی آن در اکتبر ۲۰۲۵ منقضی میشود. این امر ضربالاجلی ایجاد میکند که نه فقط ایران، بلکه همه طرفها را تحت فشار قرار میدهد. تهران به وضوح اعلام کرده است که چنین اقدامی نقطه بیبازگشت خواهد بود و احتمالاً به اقدامات شدیدتری، از جمله خروج احتمالی از معاهده عدم اشاعه (NPT) منجر خواهد شد. این امر، مکانیسم ماشه را از یک تهدید ساده به یک قمار پرمخاطره با پیامدهای غیرقابل پیشبینی برای هنجارهای جهانی عدم اشاعه تبدیل میکند.
در نتیجه، قطعنامه اخیر آژانس و پاسخ ایران، پیامدهای قابل پیشبینی یک راهبرد ناقص مبتنی بر فشار هستند. از دیدگاه تهران، اقداماتش پاسخی منطقی و راهبردی به فرآیندی دیپلماتیک است که در عمل به تعهدات خود ناکام مانده است. تا زمانی که مسائل اساسی تحریمها، تضمینهای لازم و پایبندی متقابل حل نشود، به احتمال زیاد چرخه فشار و پیشرفت هستهای ادامه خواهد یافت و ایران به توانایی خود برای مقاومت در برابر فشار و حفاظت از حقوق حاکمیتی خود از طریق تابآوری فنی و راهبردی اطمینان دارد.