چند روز پیش، سوار یک تاکسی اینترنتی شدم که رانندهاش مردی میانسال به اسم رضا بود. رضا، مردی پنجاه و چند ساله با چشمانی خسته اما هوشیار، از آن دسته فیلسوفان خیابانی بود که نبض جامعه را بهتر از هر تحلیلگر سیاسی میسنجند. در ترافیک سنگین تهران، رادیو روشن بود و گوینده خبر به موضوع نشست شرم الشیخ رسید. از روی کنجکاوی و بدون هیچ مقدمهای، نظرش را پرسیدم: «به نظر شما ایران باید در این نشست شرکت کنه؟»
رضا پوزخندی زد و به آینه نگاه کرد، طوری که چشم در چشم شویم. گفت: «ببین مهندس جان، این مثل یه مهمونی هست که یارو قبلاً تو کوچه با رفقاش جلوی همه بهت سیلی زده و کتک کاری کرده، حالا بدون آشتی و عذرخواهی دعوتت کرده برید با هم شام بخورید. شما میروی؟ اگر بروی، یعنی بهش گفتی ناز شستت که زدی تو گوشم. تازه اینکه حدس میزنی تو غذات چیزی ریخته باشه و مسموم باشه. بعضی وقتها مثل این، بهترین کار اینه که خونهات بمونی و چایت رو بخوری. اینطوری هم احترامت را نگه داشتهای، هم اینکه مسموم نمیشی. آره داداش، اینجور جاها نرفتن رندی و زرنگیه. بقیه هم نمیگن فلانی پخمهاس. که پخمه باشی باز بدتر می زنن تو گوشت».
حکمت ساده و عمیق رضا، خلاصه تمام راهبرد پیچیدهای بود که تهران در پیش گرفت. در دنیای پیچیده دیپلماسی، گاهی «غیبت» قدرتمندترین «حضور» است و بهترین معامله، معاملهای است که انجام نمیشود. تصمیم ایران برای عدم شرکت در نشست شرم الشیخ، که در نگاه اول ممکن است به عنوان انفعال یا از دست دادن فرصت تعبیر شود، با نگاهی عمیقتر به یک اقدام راهبردی، هوشمندانه و حکیمانه تبدیل میشود. این تصمیم نه تنها ایران را از یک تله دیپلماتیک مصون داشت، بلکه قواعد بازی را به چالش کشید و پیامی معنادار به منطقه و جهان مخابره کرد.
برای درک اینکه چرا آن صندلی خالی ایران در مصر، در واقع یک «صندلی پر» از راهبرد و پیام در تهران بود، باید از چند لنز مختلف به ماجرا نگاه کرد و لایههای مختلف این نشست و اهداف پنهان برگزارکنندگان آن را شکافت.
تلهتئاتر، نه میز مذاکره
نشست شرم الشیخ، با وجود ظواهر فریبنده دیپلماتیک، از اساس یک «بستر گفتگو» نبود، بلکه «صحنه نمایشی» بود که کارگردانی آن را دونالد ترامپ بر عهده داشت. خلاصه این نشست را میتوان در یک جمله توصیف کرد: «ترامپ دیگران را تمسخر کرد و دیگران ترامپ را ستودند.» ترامپ جهان را نه یک کره پیچیده، بلکه یک صفحه گلف صاف میبیند. در دنیای او، همه چیز یک معامله است، یک نمایش تلویزیونی، یک فرصت برای گرفتن عکس یادگاری. او به شرم الشیخ نرفت تا یک معمای ۷۰ و چند ساله را حل کند؛ او رفت تا یک جایزه نوبل خیالی برای خودش بخرد و یک قسمت دیگر از سریال «هنر معامله» را برای رأیدهندگان آمریکاییاش بسازد.
تصویری که خود یک بیانیه بود
برای درک ماهیت این نمایش، کافی است به تصویر منتشر شده از سخنرانی ترامپ نگاه کنیم. در این عکس، بسیاری از سران کشورها با حالتی دستبسته و منفعل، همچون تماشاچیانی در یک تئاتر، پشت سر ترامپ ایستادهاند. این قاب، خود به تنهایی گویای همهچیز بود: یک نمایش تکنفره از قدرتنمایی که در آن دیگر رهبران به جایگاه دکور صحنه تنزل یافته بودند. غیبت ایران در این «عکس یادگاری تحقیرآمیز» تصادفی نبود؛ یک انتخاب آگاهانه برای نپذیرفتن چنین جایگاهی بود.
در این نمایش، ایران قرار بود نقش «شخصیت شرور شکستخورده» را بازی کند. حضور ایران در این سناریو، مانند حضور یک شرکت در جلسه هیئت مدیرهای است که مدیرعامل جدید میخواهد اخراج دستهجمعی را جشن بگیرد. شما در آن جلسه چه چیزی برای گفتن دارید؟ هر حرفی بزنید، در نهایت تصویری که در خبرها منتشر میشود، شما را بخشی از دکوراسیون پیروزی او نشان میدهد. ایران نیز این را فهمید؛ فهمید که این یک میز مذاکره نیست، یک تلهتئاتر است.
شطرنج سهبعدی در برابر گلف: خنثیسازی سناریوی «تحقیر»
در طرف دیگر، ایرانیها نشستهاند که برایشان سیاست خارجی نه گلف، که شطرنج سهبعدی است. آنها به کارنامه قبلی ترامپ و عملکرد فعلی او نگاه میکنند و شرایط را هم مد نظر دارند. شواهد نشان میداد که برنامهای از پیش طراحیشده برای تحقیر ایران در صورت حضور وجود داشت: اعلام پایان «محور مقاومت» در حضور نماینده ایران و کشاندن نتانیاهو به نشست برای گرفتن عکسی که در تاریخ به عنوان «عکس تسلیم» ثبت شود.
نتانیاهو در این نمایش نه فقط یک بازیگر، بلکه کارگردان پشت صحنه نیز بود و حضور ایران در آن جلسه، عملاً به معنای پایان ایرانِ مستقل و اعتراف به پذیرش سیادت یک دشمن جنایتکار و سیطرهجو تلقی میشد.
در عالم سیاست و دیپلماسی، گاهی وقتها نمایندگان یک کشور، و حتی خود کشور، ممکن است برای کسب مصلحت و منفعتی بزرگتر و راهبردی، حقارتی تاکتیکی را نیز به جان بخرند. اما در این حقارتِ محتوم که برای ایران تدارک دیده شده بود، هیچ مصلحت و منفعتی وجود نداشت و سرانجام آن چیزی جز ضرر محض نبود.
از دید تهران، دعوت ترامپ مثل این بود که بوکسوری که در راند قبلی به سر و صورت شما زده، حالا شما را به یک «شام آشتی» دعوت میکند، در حالی که هنوز دستکشهایش را درنیاورده و تعدادی از داوران هم دوست صمیمی خودش هستند. شما به این شام میروید؟
غیبت ایران، یک «جاخالی حساب شده» بود که این نقشه پیچیده این بوکسور را خنثی کرد.
تضاد ماهوی: صلح در کلام، خصومت در عمل
چگونه میتوان به دعوت کشوری برای صلح اعتماد کرد که همزمان سیاستهای خصمانه علیه ایران را به صورت مداوم تشدید میکند؟ حتی در سرتاسر آن سفر هم مدام علیه ایران سخن راند و کُری خواند.
شرکت در چنین نشستی تنها به معنای تأیید سیاستهای شکستخورده گذشته و دادن فرصتی دوباره برای تحقیر بود، نه تعامل. ترامپ دنبال قابی بود که نمای آن «تصویر شکست ایران» باشد.
بازار بزرگ خاورمیانه
غیبت ایران یک انفعال نبود؛ بلکه یک «کنش فعال» و ابزاری سنجیده برای زیر سؤال بردن مشروعیت یک روند بود. در بازار بزرگ خاورمیانه، جایی که هر کنش و واکنشی، روی قیمت سهام هر بازیگری تأثیر میگذارد، این غیبت پیامهای روشنی ارسال کرد:
- ما بازیگر تزئینی نیستیم: ایران حاضر نیست در نمایشی که صرفاً برای منافع دیگران طراحی شده، نقش یک سیاهیلشکر را ایفا کند.
- عزت ملی بر نمایش دیپلماتیک ارجح است: در بزنگاه انتخاب میان حفظ عزت و حضور در یک نمایش تحقیرآمیز، ایران با قاطعیت گزینه اول را برگزید.
- پیام به متحدان: این غیبت، یک پیام بلند و رسا به متحدان ایران در منطقه (محور مقاومت) بود: «ما هنوز سر حرفمان هستیم.» این حرکت، اعتبار ایران را در این «بازار» بالا برد، نه پایین.
از فرصتسوزی تا فرصتسازی
آنچه برخی «فرصتسوزی» نامیدند، در واقع یک «فرصتسازی» استراتژیک بود. ایران با عدم حضور در شرم الشیخ، فرصت تحقیر شدن را از طرف مقابل گرفت، فرصت سوءاستفاده تبلیغاتی را خنثی کرد و فرصتی برای تثبیت جایگاه خود به عنوان یک قدرت مستقل و با عزت ایجاد کرد. در جهانی که با سرعت به سمت راهحلهای ساده و توییتری برای مشکلات پیچیده میدود، ایران ترمز را کشید و ایستاد. این غیبت، یک خلأ نبود؛ یک بیانیه بود. بیانیهای که میگفت: صلح واقعی از یک سالن کنفرانس پر زرقوبرق بیرون نمیآید، بلکه محصول تغییر واقعی در سیاستها در واشنگتن و تلآویو است. تا آن روز، صندلی ایران در چنین نمایشهایی خالی خواهد ماند، اما جایگاهش در شطرنج پیچیده قدرت خاورمیانه، شاید پررنگتر باشد.