در فیلم «آژانس شیشهای» ابراهیم حاتمیکیا، حاج کاظم، رزمندهای که حالا مسافرکشی میکند، با یک بروکراسی بیروح و قوانینی خشک در یک آژانس مسافرتی روبرو میشود که وضعیت اورژانسی همرزمش، عباس، را درک نمیکند. برای کارمندان پشت باجه، عباس فقط یک «پرونده» و یک «مقررات» است؛ اما برای حاج کاظم، او یک انسان واقعی با دردی واقعی است که به کمک فوری نیاز دارد. در نهایت، حاج کاظم قانون را به دست خود میگیرد تا در برابر بیعدالتی بایستد.
تقابل میان «قانون روی کاغذ» و «واقعیت روی زمین» این روزها هم اتفاق میافتد. درست مثل همان چیزی که امروز در شورای امنیت شاهد آن هستیم. دیپلماتهای غربی، مانند آن کارمندان بیروح، پشت «مقررات» منسوخ شده مکانیسم ماشه پنهان شدهاند و اصرار دارند که میتوانند یک قطعنامه مرده را زنده کنند. در حالی که ایران برای آن فاتحه نیز خوانده است. آنها به «کاغذ» نگاه میکنند. اما ایران، روسیه، چین و بسیاری از کشورهای دیگر به «واقعیت» نگاه میکنند؛ واقعیتی که در آن آمریکا با خروج یکجانبه، صلاحیت و اهلیت خود را از دست داده و زمانبندی قطعنامه به وضوح به پایان رسیده است. تلاش غرب برای اعمال یک قانون کاغذی و بیجان در برابر یک واقعیت زنده و پویاست. و این تلاش آنها دنیا را دو پاره کرده است.
قطعنامه ۲۲۳۱ امروز بعد از ۱۰ سال دود شد رفت هوا. اما به نظر میرسد برخی پایتختهای غربی به دنبال بروزرسانی نرم افزارهای خود با نسخههای جدید نیستند. آنها هنوز در دنیای ویندوز ۹۸ زندگی میکنند و شاید هم تعجب میکنند که چرا نمیتوانند اپلیکیشنهای جدید را روی آن اجرا کنند.
قضیه خیلی ساده است، آنقدر ساده که میتوانید آن را پشت یک دستمال کاغذی که در همه کافههای تهران هست، توضیح دهید. در سال ۲۰۱۵، دنیا با ایران معاملهای کرد. گفت شما برنامه هستهای خود را محدود میکنید، و ما در عوض، پس از یک دهه، پرونده شما را در شورای امنیت برای همیشه میبندیم.
اما حالا چه اتفاقی افتاده؟ واشنگتن و پایتختهای اروپایی اصرار دارند که بگویند نه، ما میتوانیم زمان را به عقب برگردانیم. این مثل آن است که بعد از پایان بازی فینال جام جهانی، یک تیم اصرار کند که چون در دقیقه ۳۰ فلان اتفاق افتاده، باید کل بازی از اول تکرار شود. تازه اگر استناد آنها به خطایی رخ داده در بازی باشد، باید دقت کرد که این طرفهای غربی بودند که به توافق تکل از پشت زدند تا با کله به زمین بخورد.
اما منطق غربیها دیگر در دنیای امروز کار نمیکند. چرا؟ چون این دیگر دنیای تکقطبی دهه ۱۹۹۰ نیست. وقتی شما به عنوان غرب، تصمیم میگیرید قوانین بازیای را که خودتان نوشتهاید زیر پا بگذارید (اول با خروج آمریکا از توافق و بعد با عدم اجرای تعهدات اروپاییها)، نمیتوانید از دیگران انتظار داشته باشید که به همان قوانین احترام بگذارند. این یک اصل ساده در هر بازار جهانی است: اعتبار، سرمایه اصلی شماست. غرب در حال خرج کردن آخرین ته ماندههای اعتبار ژئوپلیتیک خود است.
و بازیگران دیگر هم بیکار ننشستهاند. چین و روسیه، که خودشان به خوبی با بازیهای قدرت آشنا هستند، فوراً در نامهای مشترک با ایران اعلام کردند که «بازی تمام شده است.» این فقط یک بیانیه دیپلماتیک نیست؛ این یک سیگنال به تمام دنیاست. سیگنالی که میگوید: «نظم قدیمی مبتنی بر دستورات یکجانبه در حال فروپاشی است و ما آمادهایم تا در شکلدهی نظم جدید نقش ایفا کنیم.» جنبش عدم تعهد با ۱۲۰ کشور عضو هم همین پیام را تکرار میکند. این دیگر دعوای ایران و غرب نیست؛ این زورآزمایی بین دو دیدگاه متفاوت برای اداره جهان است.
اقدام عجیب در این میان، اقدام دبیرخانه سازمان ملل است. این نهاد که قرار بود داور بیطرف باشد، با بهروزرسانی وبسایت خود بر اساس نامه یکجانبه غرب، عملاً نقش منشی یکی از طرفین دعوا را بازی کرده است. این کار، نقض مستقیم ماده ۱۰۰ منشور ملل متحد و یک خودزنی برای کل سیستم بینالمللی است. وقتی داور اعتبار خود را از دست بدهد، کل بازی بیمعنا میشود.
غرب در یک دوراهی استراتژیک قرار گرفته است؛ یا میتواند به این واقعیت جدید در دنیای جدید اذعان کند و راهی برای تعامل بر اساس قوانین جدید پیدا کند، یا میتواند به تلاش برای احیای شبح قطعنامهای مرده ادامه دهد و خود را بیش از پیش منزوی کند. این دیگر بحث سانتریفیوژها نیست. این بحث بر سر این است که آیا میخواهیم در قرن بیست و یکم با یک سیستم عامل جهانی مشترک و مبتنی بر قانون زندگی کنیم، یا هرکس میخواهد با سیستم عامل انحصاری و از رده خارج خودش کار کند و دیگران را مجبور به استفاده از آن کند. تیک تاک ساعت به صدا درآمده و به همه یادآوری میکند که نمیتوان برای همیشه جلوی آینده ایستاد.