وقتی به صحنه روابط آمریکا و چین نگاه میکنیم، احساس میکنیم در حال تماشای یک مسابقه ورزشی هستیم که در آن یکی از تیمها ناگهان تصمیم گرفته تاکتیکش را به کلی تغییر دهد و از لاک دفاعی به فاز تهاجمی وارد شود. برای سالها، یک سناریوی آشنا وجود داشت. واشنگتن فشار وارد میکرد و پکن در مقام دفاع از خود، واکنش نشان میداد؛ مثل یک بوکسور که تلاش میکند ضربات را دفع کند و در گوشه رینگ، خسارت را به حداقل برساند. به نظر میرسد آن دوران دیگر به پایان رسیده است.
دونالد ترامپ در آستانه اجلاس اپک، با یک شی جین پینگ متفاوت روبرو است. چین از فاز «کنترل خسارت» عبور کرده و وارد مرحله جدیدی با محوریت «مقابله به مثل» شده است. پکن دیگر به تحمل ضربات آمریکا بسنده نمیکند؛ بلکه تصمیم گرفته است که خودش هم مشت بزند.
واضحترین نشانه این تغییر پارادایم، اخیرا با کنترل بیسابقه صادرات «عناصر کمیاب» توسط پکن نمایان شد. این اقدام یک تعرفه صرف نبود. این یک حرکت استراتژیک شبیه به نصب یک سیستمعامل جدید بر روی زنجیره تأمین جهانی بود. چین با تقلید هوشمندانه از «قاعده محصول مستقیم خارجی» خودِ آمریکا، این پیام را به روشنی ارسال میکند: «اگر شما میتوانید سوئیچ دسترسی ما به تراشهها را قطع کنید، ما هم میتوانیم فیوز برق کل صنعت شما را از On به Off تبدیل کنیم.»
این قدرتنمایی جدید نشان میدهد که پکن به این نتیجه رسیده که راه تعامل با یک رئیس جمهوری مانند ترامپ را پیدا کرده است؛ نه از طریق دیپلماسی کلاسیک، بلکه از طریق اعمال درد اقتصادی ملموس. در واقع، چین با ترکیب تحریمهای رسمی و محاصرههای غیررسمی، یک «جعبه ابزار فشار» ایجاد کرده که به نظر میرسد در بازگرداندن واشنگتن به میز مذاکره در بهار گذشته مؤثر بوده است.
این اعتماد به نفس تازه از کجا آمده است؟ به طرز جالبی، ریشه این وضعیت، همان طلاق اقتصادی (Decoupling) است که زمانی اهرم اصلی فشار آمریکا بود. وقتی سهم آمریکا در صادرات چین از ۱۸ درصد به ۹ درصد سقوط میکند، به این معناست که درد اصلی تعرفهها پیشاپیش جذب شده و اقتصاد چین خود را با این شوک تطبیق داده است. این موضوع معادله اهرم فشار را معکوس میکند: «وابستگی کمتر، به معنای آسیبپذیری کمتر است.»
زیربنای این تغییر راهبردی، یک حرکت عظیم ملی به سوی خودکفایی است. در حالی که غرب بر سر سیاست صنعتی بحث میکند، چین آن را در مقیاسی بزرگ اجرا میکند. تزریق سالانه مبالغی معادل کل بودجه «قانون تراشههای آمریکا» به صنعت نیمههادی چین از سال ۲۰۱۴، نشاندهنده یک عزم جدی است. برنامه پنجساله جدید این کشور، «خوداتکایی فناورانه» را نه فقط یک هدف، بلکه یک «ضمانت» برای مدرنیزاسیون در برابر «مداخله غرب» تعریف میکند. چین به طور سیستماتیک در حال ساخت یک اکوسیستم فناوری موازی است که در برابر کنترلهای آمریکا مصون باشد.
همزمان، پکن در حال معماری یک نظم جهانی جایگزین است. ابتکار «کمربند و راه» دیگر فقط یک پروژه زیرساختی نیست؛ بلکه به ابزاری ژئوپلیتیک برای ایجاد یک ائتلاف از کشورهای «جنوب جهانی» تبدیل شده که در جستجوی وزنه تعادلی در برابر هژمونی آمریکا هستند.
بنابراین، دیدار احتمالی که در کره جنوبی برگزار میشود، مذاکره برای بازگشت به گذشته نیست. توهم یک رابطه متقابل سودمند از بین رفته است. این دیدار، تلاشی برای تعریف قواعد یک رقابت استراتژیک دائمی است. درخواست پکن برای مذاکره بر اساس «برابری و احترام متقابل» در واقع یک کد دیپلماتیک برای این پیام است: دوران دستورات یکجانبه آمریکا به سر آمده است.
چالش امروز آمریکا کیفیتاً متفاوت از جنگهای تجاری چند سال پیش است. چین دیگر برای حفظ جایگاه خود در نظم تحت رهبری آمریکا نمیجنگد؛ بلکه برای ساختن نظم خودش مبارزه میکند. سؤال اساسی این است که آیا واشنگتن متوجه این تغییر بنیادین شده و میتواند استراتژی خود را برای جهانی تنظیم کند که در آن دیگر تمام کارتهای برنده را در دست ندارد؟













